از مجموعهء مقالات اسماعيل نوری علا آرشيو کلي آثار | جمعه گردي ها | مقالات | اسلام و تشيع | ادبيات، تاريخ، فرهنگ | شعرها | فايل هاي تصوير و صدا | کتابخانهء اينترنتي کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب | کتاب جامعه شناسی تشيع | کتاب موريانه ها و چشمه | کتاب سه پله تا شکوه | کتاب کليد آذرخش خاطرات پراکنده | مصاحبه ها | فعاليت ها | شرح حال | آلبوم هاي عکس | نامه هاي سرگشاده | پيوند به درس هاي دانشگاه دنور | خط پرسيک ارديبهشت 1373 ـ آوريل 1994 |
||||
پیشگفتاری بر دفتر «سالنامه ی بیست و یک»
مجموعهء شعرهای فاروق اميری
فاروق امیری را در آغاز دهه ی 1350، یکی دو سالی قبل از آنکه جلای وطن کرده و به اروپا بیایم، شناختم؛ شاعری جوان و باهوش که برای صفحات «کارگاه شعر» مجله ی فردوسیشعر می فرستاد و در جلسات روزهای پنجشنبه آن هم شرکت می کرد.
گرداندن «کارگاه شعر» با من بود. من، به عنوان یکی از کوشندگان و کارگردانان جریانی که در طول دهه ی 40 به «موج نو» مشهور شد، علاوه بر سلیقه ای خاص، بیشتر علاقمند به دامن زدن به جریان نوآوری در شعر بودم. در همان حال، عباس پهلوان، سردبیر فردوسی، می خواست که صفحات مجله اش منعکس کننده ی همه گونه شعری باشد. پس با هم قرار گذاشتیم که دو صفحه ی زیر نظر من فقط به آن نوع آثاری اختصاص یابد که من آن روزها «شعر تجربی» می نامیدم شان. توافق شد که پهلوان کاری به دو صفحه ی «کارگاه شعر» نداشته باشد و من در اداره ی آن صفحات کاملأ آزاد باشم. خوانندگان مجله نیز مخیر شدند، بین صفحات کارگاه شعر و دیگر صفحات مجله، هر کدام را که بخواهند انتخاب کنند. مشاور پهلوان در مورد شعرهایی که در صفحات دیگر مجله به چاپ می رسیدند بیشتر براهنی بود و یا عبدالعلی دستغیب و محمد علی سپانلو.
«کارگاه شعر» با استقبال فراوان شاعران جوان و نوجویی که پروا نداشتند شعرشان کاری تجربی خوانده شود قرار گرفت. بزودی قرار شد که شاعران علاقمند به همکاری با کارگاه شعر بتوانند در روزهای پنجشنبه در دفتر مجله ی فردوسی با یکدیگر دیدار و گفتگو داشته باشند. گاه می شد که جوان علاقمندی از یک شهرستان دور رنج سفر را به خود هموار می کرد تا در این جلسات شرکت داشته باشد.
در صفحات کارگاه شعر بر چند نکته که در زیر می آیند تاکید می شد؛ نکاتی که توجه به آنها می تواند در شناخت و ارزیابی شعر فاروق امیری نیز مفید باشد:
1ـ «شعر هنری تصویری است». معنای این سخن آن است که شاعر منظور خویش را نه به کمک کلمه ها و مفاهیم، بلکه به مدد آفرینش «تصویرهای شعری» بیان می کند. و «تصویر شعری» نه عکس برداری از طبیعت است، نه انعکاس واقعیت، نه تشریح منظره، و نه منظره سازی. تصویر شعری یعنی گفتن سخنی که به نکته ای غیر از خود اشاره می کند. گفتن اینکه «من غمگین هستم» نه شعر است و نه کار شاعر؛ اما وقتی اخوان ثالث می گوید: «ابرهای همه عالم، شب و روز / در دلم می گریند» ما به تصویر و در نتیجه به شعر رسیده ایم. این مختصر جای پرداختن بیشتر از این به تعریف تصویر شعری و انواع آن را ندارد و خواننده ی علاقمند می تواند به نوشته های دیگران و من در این مورد مراجعه کند. فاروق امیری در زمینه ی تصویر سازی تخیلی سرشار و با سواد دارد.
2ـ در روزگار ما دیگر کار شاعری با قصه گویی، روایت نویسی، نقالی، نمایشنامه نویسی، فلسفی اندیشی، و گزارشگری تفاوت دارد. اگرچه روزی می شد همه ی این هنر ها را در کار شاعری دخالت داد اما امروزه این هنرها هر یک قلمروی خاص خود را یافته اند و نوعی شعر به حساب نمی آیند. فاروق این اصل را به تمامی رعایت می کند ، به طوری که عدول او از این راه، مثلاً در شعر «تی.ان.تی» به شدت به چشم می خورد.
3ـ استفاده از تصویر در شعر لاجرم با خود ابهامی را به همراه دارد که جزو گوهر شعر است. سخن بی تصویر، و در نتیجه بی ابهام، شعر نیست. اما شعر، همچون همه ی هنرهای دیگر، نوعی وسیله ی ارتباط هنرمند با دیگران است؛ و اگرچه این ارتباط در سطح عواطف انسان صورت می گیرد و نه در سطح اندیشه و منطق او، اما و به هر حال، لازمه ی هر ارتباطی فروبستگی و گنگ نبودن شعر است. پس ابهام شعری باید در گوهر خود توانایی انتقال پیام های عاطفی شاعر را داشته باشد و، به دیگر سخن، بتواند به کمک ابهام گوهرین خویش مخاطب را در گیر خود سازد. «ابهام» و «ارتباط» دو اصل گوهرین و دو روی سکه ی شعرند. این «همدوشیِ» دو اصل نوع «تعهد» راستین شعر به مسایل بشری را مشخص می سازد. شعر متعهد است چرا که در پی ایجاد ارتباط است، اما اسلحه نیست چرا که ابهام را در گوهر خود دارد. شعرهای فاروق مصادیق جالبی از این نوع «تعهد» به شمار می روند.
4ـ از آنجا که شعر هنر است و نه بازی ی بیهوده با الفاظ، باید که دارای ساختمان بوده و موازین زیباشناسی در آن رعایت شوند. یکی از عمده ترین این موازین «تناسب» است و یکی از انواع نتاسب عبارت است از نسبت و رابطه ی بین محتوا و شکل. شکل، حتی در بیرونی ترین تظاهر خود که تشکل کلامی باشد، باید نسبت به محتوا کم و زیاد نداشته باشد. من چندان با «فشرده بودن زبان شعر»، که برخی آن را در حوزه ی تعریف شعر قرار می دهند، موافق نیستم. فشرده کردنِ بی دلیل و بخشنامه ای بر شعر، خود تحمیلی بر شعر ست؛ همانگونه که روزگاری وزن عروضی و قافیه و تساوی ابیات هم از بیرون بر شعر تحمیل می شدند؛ و همچون نیمایی را می خواست که از تساوی ابیات و جایگاه سنتی قافیه عدول کند، و چونان شاملویی را می طلبید که یک سره از اوزان عروضی سر بتابد. فشردگی ی عمدی هم نوعی تحمیل است؛ همانگونه که پرگویی و گل و گشاد نویسی نیز تحمیل و جفا بر شعر به شمار می رود. از نظر زیبا شناسی، مهم، تناسب است، یعنی به اندازه گفتن، نه کم نه بیش. اما، به نظر من، شعر فاروق بیشتر به فشرده گویی عنایت دارد تا تعادل و تناسب. اما من این فشرده گویی را به اطناب مزاحمی که در شعر بسیاری از نام آواران ما وجود دارد ترجیح می دهم.
5ـ سامان و ساختمان داشتن نیز یکی دیگر از موازین زیبا شناسی هنری است. در شعر کلاسیک ما « ساختمان » معنایی نداشت، اعتقاد به استقلال ابیات باعث می شد که، حتی در یک غزل ده خطی، هر خط ساز خودش را بزند و شاعر رهبر ارکستری به شمار نمی رفت که می بایست این سازها را با هم هماهنگ کند و از دل همنوازی ی آنان به یک قطعه ی یک پارچه برسد. اعتقاد به «یک پارچگیِ» هر شعر را هم نیما به ادبیات شعری ی ما هدیه کرده است. در عین حال «ساختمان آفریدن» یعنی بوجود آوردن یک اثر «ترکیبی» به صورتی که مفردات این ترکیب با هم بتوانند یکپارچگی ی اثر هنری را تضمین کند. پس هر جزء یک کار ترکیبی را می توان از دو جنبه مورد توجه قرار داد: یکی از جنبه ی ساخت و پرداخت فردی ی آن، و یکی هم از جنبه ی کارکرد و نقش آن جزء در کل ترکیب. یک لباس رنگارنگ و شاد با همه ی زیبایی، در مجلس عزاداری وصله ی ناجوری است. فاروق در این مورد کمتر کار کرده است و یا کوتاهی شعرهایش باعث شده که در مورد ساختمان کمتر بیاندیشد. نتیجه اینکه، مثلاً، «درس های تنهایی» ی او بیشتر به مجموعه ی گسسته ای از شعرهای کوچک و سخت زیبا شباهت دارد تا یک شعر بلند و «خوش ترکیب».
6ـ در راستای ساخت و پرداخت اجزاء چنان ترکیبی که مآلاً شعر خوانده می شود، باید هر جزء را از بقیه ی اجزاء تشخیص و تمیز داد. یعنی شعر نیز، همچون هر ترکیب دیگری، از گرد هم آمدن «واحد» هایی بوجود می آید. من این «واحد شعری» را «شعرک» خوانده ام و آن را جانشین «بیت» در شعر کلاسیک می دانم. شعرک یک تکه از شعر است که در آن یک تصویر شعری بیان می شود. سپس، شاعر شعرک ها را نخ می کند و به کلیت گلوبندواری می رسد که شعر نام دارد. شاعر در مرحله ی تجربی ی کار خویش باید در زمینه ی شعرک سازی تمرین کند و چون در این کار ممارست یافت به ترکیب شعرک ها بپردازد. فاروق در حوزه ی این تمرین ها چنان پایمردی کرده است که می شود گفت اکنون در کار او شعرک سازی خود به نوعی شعر، همچون رباعی در شعر کلاسیک، تبدیل شده است.
7ـ کار شعر و تصویر شعری تجسم بخشیدن است به عواطف به کلام در نیامدنی ی انسان. مثلاً، در شعرکی که از اخوان نقل کردم، شاعر اندوه خود را با ارائه ی تصویر «بارش ابرهای همه عالم در دل خویش» برای مخاطب «مجسم» می کند. من نام شعر تصویری را بدین لحاظ «شعر تجسمی» نهاده بودم و شاعران کارگاه شعر مجله ی فردوسی نیز شاعران تجسمی به شمار می آمدند. فاروق به راستی یک شاعر شعر تجسمی است. اگرچه جریانات سیاسی دهه ی 50 کل شعر معاصر ایران را به بیراهه کشید و به خصوص شاعران جوان آن دهه را نخست به اعلامیه سرایی و عاقبت به شرکت در قیامی خونین و متاسفانه ملاخور شده کشاند اما، از میان چهره هایی که کار خود را با کارگاه شعر آغاز کردند می توانم از: نصیر نصیری، شهریار مالکی، سعید الماسی، محمدعلی ثانی، طاهره بارئی، محمد مالمیر، مریم مصباح، ناهید نظری پور، عمران صلاحی، محمود پاریاب،علی کرم عبدلی، منوچهر نیکو، محمد مهدی مصلحی، محسن هزاوه ای، عزیز ترسه و شاهرخ آل مذکور (که گمان می کنم همگی در ایران هستند) و میرزا آقا عسکری، محمود فلکی، حمید رضا رحیمی، اکبر ذوالقرنین، فریدون فریاد و فاروق امیری که در خارج کشورند، یاد کنم.
بیست و یک سال پیش من به اروپا آمدم و فاروق و شاعران جوان دیگر کارگاه شعر را گم کردم. آنها ماندند و به سیاست کشیده شدند، در قیام 57 شرکت کردند، از آن سیلی خوردند و آنانی از ایشان که توانستند، از جهنم ملایان به خارج از کشور گریختند . رفته رفته نام هاشان را در نشریات خارج از کشور باز یافتم. و فاروق آخرین آنان بود که همین چهار ماه پیش، در سفری که به کشور سوئد داشتم، در فرودگاه و در میان شاعران جوان دیگری که به پیشباز آمده بودند، به رویم لبخند مهرآمیز زد و خوش آمدم گفت. موهایش یک دست سپید شده بود، و بر چهره اش جای پای گذر از حوادث بسیار و صعب دیده می شد. آیا در این بیست سال شعری هم گفته بود؟
فاروق با کتابی که در دست دارید به این سئوال من پاسخ داده است. بیست و یک شعر از بیست و یک سال؛ نمونه هایی از شعر نوجوی تجسمی که اگر روزگار نفرین شده ی ما اجازه می داد، خیلی پیش از این ها به بلوغ و کمال می رسیدند. فاروق؛ با جانی تازه که در او جوانه هایش را دیدم نوید چنین بلوغی را به من داده است. در این دفتر کوچک به هوش سرشار، طنز زیرک، اقتصاد کلام و تصویرهای بدیع او آفرین بگوییم.
لندن، بهار 1373 - آوریل 1994
بيست و يک سال بعد
فرانکفورت - تابستان 2015 - با فاروق اميری
©2017 - Puyeshgaraan | E-mail | Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA |