|
شعرهای اسماعيل نوری علا از کتاب نشده ها نوروز
به فرودين دگر دور از عزيزانم منم که درد ِ دل ِ خويش را نمی دانم.
کجا بريد مرا ريشه کاين چنين در باغ روانم از همه سو ناشکيب و حيرانم؟
نسيم کوچه همه روزه ها به عشق شکست دريد جامهء تقوا و زد گريبانم
دلم هوای پريدن گرفت در آفاق شکست شيشهء جادوی قصر زندانم
پريد بر سر ديوارهای دور از دست کشيد تا به سر کوچه ها و ميدانم...
به ناگهان همه ديدند در سپيدهء صبح بهار سرزده از روزن گريبانم! لندن ـ فروردين 1356
|
خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|