|
از مجموعهء «کليد آذرخش»
ترانه و تيغ
دزدانه از نردبام سال ها فراز آمديم و در فراخنای ِ بام آفتابی پنداشتيم که آسمان مزرعهء مهربان همسايه است
لکه ابری از دامن کوه برآمد لمحه ای بر فراز خانه مکث کرد و ناگهان باران ِ تيغ باريد
به سالی از اين دست که در کوچه هاش ولگردان به خريداری ِ بخت آمده اند، به فصلی اينگونه که بر آسمانش جنازهء خورشيد بر شاخهء ستارگان آويخته، به روزی چنين که در انتظار شام کنار سفره خوابش برده، ما برای روزهای کودتا و انقلاب آرزو وشکست رستاخيز و تلافی ترانه می سرائيم (برای دو چشم خونزده يک سينهء شکسته و ده ناخن کشيده)
به فصلی اينگونه که آسمانش خالکوبی ِ مردانی سودائی ست، به روزی چنين دهان شکسته که حسرت شعار بر آن حک شده ما برای هر وعده ترانه ای در خورجين داريم. 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|