|
از مجموعهء �کليد آذرخش�
بر جادهء آبی ِ ابريشم
بر جادهء آبی ِ ابريشم هنوز ايستاده است و يادگارهايم را از تنهء درختان آفتاب خورده پاک می کند هنوز ايستاده است و خطوط را از لحظهء يکی شدن می ستاند هنوز ايستاده است و به من می گويد �بر فراز کوه فقط بايد خورشيد بود بر سينهء دشت فقط رودخانه و تو که سايهء هيچ ابری حتی نبوده ای بدينگونه که گام بر می داری تنها بر خستگی می افزائی و از راه هيچ نمی کاهی!�
آی... از آبی بگذرم يا همه آبی باشم؟ 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|