|
از مجموعهء «کليد آذرخش»
چهرهء تجربه
پناهی به خدائی که قدرت و ناتوانی از اوست؟
در چهرهء تجربه روياروی می نگرم با زخمی هنوز تازه که بر لبخند گل می کند، با تسليم، خشم، سرکشی که چون ابر از آسمان اين پيشسانی گذشته اند، و با لبی که هيچگاه به شِـکوه باز نشد
در چهرهء تجربه به خيره می نگرم که چون زرورقی از قطب و استوا به يک روز می گذرد با آرامشی که لرزش خاطره ای مشوشش می سازد
در چهره ام می نگرم که بر ابهام و پرسش و ترديد خم می شود و خدا را می بيند که در گهوارهء خويش مرده است. 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|