|
از مجموعهء «کليد آذرخش»
قد می کشم
به ياد سربازی که از مزرع ستاره ها می گذرد به ياد ستاره ای که شب را به بوسه ای تاخت می زند به ياد شهابی که بر پيشانی ِ توقع های کودکانه منفجر می شود من اين شمع را به نوازش انگشت بر می افروزم شراب دلتنگ را در صراحی ِ بی تاب سلام می گويم و پرده ها را به روی رؤيا و حقيقت می بندم.
اکنون دلم را ببين که با شاخی از ستاره و ابری از کهکشان ميان دست های تو افتاده و از تو سراغ تو را می گيرد
ببين که قد می کشم و از انگشتانم نام تو شعله ور است. 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|