|
از مجموعهء «کليد آذرخش»
پاينده تر از کينه
به پاس عشقی که از کينه پاينده تر است به پاس پيشانی ِ شکافته ای که به سوی آسمان دهان گشوده به پاس سالی که از اميد و کوهسار آکنده ست، بر می خيزم و به شمشير و نمک به پوست و عدالت قسم ياد می کنم.
پوستم بهاری ست سرم تابستانه چشمم خزان زده و دلم، در کلاف ابر، به نام تو از خون تا خون از رگ تا رگ از ازت تا اکسيژن عشق را هجا می کند
به پاس سال هائی که از دست رفتند به پاس بوسه هائی که از آن ما نبود به پاس انتظاری که، سبک دامن، از پرچين عمرمان پريد بر می خيزم و دقيقه ها را تکه تکه می کنم بخشی از آن کار بخشی از آن نان بخشی از آن ِ ديگران و آنگاه به لمحه ای می رسم که تنها تو در آن خانه کرده ای
پس به نام تو قسم ياد می کنم و ساعت های از کار افتاده در کشوهای فراموش به کار می افتند. 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|