|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» جانوری در توست
جانوری در توست که از روزن چشم هايت به غيظ نگاهم می کند و از ميان دندان هايت لبخندم می زند. آری، روح تو خاکی و جانوری ست.
آی... جانور ِ وحشی ِ دست آموز ِ صيد ناشدنی ِ در قفس! به شلاق کلماتم نگاه کن که به شورشت می خوانند تا اعتراض هايت را در ضرباضرب خويش نوازش کنند.
از نسل آهوئی يا شير از نسل عقابی يا پرستو که نه شکار می کنی و نه شکار می شوی؟
جانوری در توست که شلاق را به ابريشم تسليم تبديل می کند. 1365
|
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|