|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» اگر ابری ببار اگر ابری ببار اگر خورشيدی بتاب و اگر شبی ستارگانت را پنهان مکن که در چاه نشستگانت از اين سوزن ِ بريک ِ تماشا آسمان و هوای ترا می کاوند.
تماشا تماشا تماشا تماشای آذرخشی که از نگاه می گذرد تماشای رعدی که تا به لب رسد آه می شود تماشای بغضی که ترجمه اش به زبان نگاه تو سرزنشی مخفی است و لرزش لبی و گريز کلامی: به خستگی و انفراد و انزوا... اگر تناشایم را دوست نمی داری چشمانم از آن تو باد! 1365
|
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|