|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» از رقصيدن تو نمی ترسم از رقصيدن تو نمی ترسم هراسم همه از خويشتن است که در اين آفتاب چونان حلزونی از لاک به در آيم و تلنگری به اعماقم براند.
من زخمی بزرگم قـُرحهء خون آلودی، پنهان در خنده و شادمانی که از هراس نمک به گنداب ها پناه می برد.
هراسم همه از انسانی است که منم انسانی که در غرفه های تاريک خويشتنم پنهان است آن که نه دل آفتاب دارد و نه عشق سايه را.
آفتابت را بر سرزمينی بتابان که چشمه هايش را نخشکانی. 1365
|
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|