|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» خورشيد بودم
خورشيد بودم دمی که با تو سلام گفتم از مغرب اندوه ها و آرزوها، خورشطد بودم دمی که دست هايت را گرفتم پوشيده در ابرهای بی اعتماد، خورشيد بودم دمی که دوستت داشتم بر کاکل خونين شرق، خورشيد بودم و به جستجوی سايه ساری بر آسمان خواستنت سوختم.
آی... سايه سارت کجاست تا از عطش خويش برهاندم - همچون خدائی که فرود می آيد تا از زيبائی چشمه آبی سيراب شگفتی شود. 1366 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|