|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» به هوای خنده ای، خدايا
به هوای خنده ای، خدايا به هوای چشمی به هوای گردش آسمانوار ِ چشمی می کوبد می کوبد اين دل که فرسوده و پير و تجربه ناديده به ساعت موعود می انديشد.
به هوای رفاقتی که، مثل برف قلهء توچال، بر پيشانی شهر شعله می کشد و تالاب هايش به زير برگ های از خزان مانده می جنبند، به هوای طلسم دلکش کلمه ای، خدايا به هوای فقط کلمه ای می کوبد بر ايوان اين سينه که دردناک ِ بی حاصلی ِ روزها و شب های برفباران است...
به هوای خانه می کوبد می کوبد اين دل، به هوای خانه که درختانش بوی گوگرد گرفته اند و دخترانش در چادر سياه اندوه پير می شوند. *** از آن سوی اندوه صدايم کن... از آن سوی تعليق... از آن سوی چيزی به شب مانده... 1366 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|