|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» سپيدار من!
سپيدار من! اين قصهء من است: پر کشيدن از لبه های سقوط به سوی آسمانی که معنای فرو افتادن را از ياد برده است... من اينگونه به چهل سالگی ها رسيدم و از قله فرو غلطيدم.
دست را مايهء گرفتن نديدم که همه بخشش و عطا بود، چشم را برای صورت اندوه را برای جدائی شادی را برای لبخند آه... در چهل سالگی هايم اين همه جفت خوشبخت را کدام رفيق هديه ام داد که از رنگين کمان سئوال فقط ابهام ابر ماند و لرزش آفتاب - در خزانی که يکسره به عيد می رسد...
سپيدار من، ای تنومند، ای روح بی شکيب خونسردی! از مرکب عبور فرود آی که لنگری مستانه در اين ساحل به همهء عمر می ارزد.
سپيدار من، ای چتر بادبان هايت، از لذت اهتزاز، در پرواز! فرود آی که کلبهء چهل سالگی ها را به بوريای عشق فرش کرده ام و ساحلم گوش ماهی اگر ندارد همه از فقر روزگاری ست که می گويد و شنيدن را از ياد برده است.
1366 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|