|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» از دست بنويسم
از دست بنويسم که تاريخ پوست و تازيانه را همه او نوشته است از چشم بگويم که کشور زخم را او می شناسد و از تو بخوانم که بر کوچه های رفتار حکومت داری:
به رودخانه نمی مانی که اشتياق دريا را به ترانهء سنگريزه بخوانی، به آسمان نمی مانی که خورشيد را در طبق ِ صبح تعارف کنی، به باد شبيه تری که می تازد سر ِ قرار ندارد و به چنگ نمی آيد، با کوير همسايه تری که همه چيز را در نمک حل می کند.
بيا و چون شاهينی بر دستانم بنشين تا ترازوی ِ شکارم باشی، بيا و مثل زخم ِ شانه باش و پنهان باش تا فقط ترا در عريانی به تماشا بگذارم، بيا و دست و چشم را به بلوغ مهار شدهء خويش توانا کن.
از اين کرانه که توايستاده ای مهربانی پيدا نيست. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|