|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» بر جزيره ايستاده ای
بر جزيره ايستاده ای و بر گرداگردت ستارگان بر آب می افتند، بر جزيره ايستاده ای و بادبان هايت در حريق ِ غروب شِـکوه می کنند، بر جزيره ايستاده ای و پيامت در آرزوی نسيمی دل دل می زند.
من آن سوی ِ اين دريايم چسبيده به قاره ای که طعم وحشی ِ حسرت دارد و با جزيرهء تو تنها به های و هوئی دل خوش کرده ام، در نسيم چنگ می زنم و نشاط زلالش را برای تو می فرستم، بر آسمانت ترانه ای می نويسم که طعم ِ طلوع ِ ستارگان دارد، و بادبان هايم _ اين سپيدجامگان ِ به خون ِ غروب نشسته ـ بر شانه های ِ دريائی ام تکان می خورند.
بر جزيره ايستاده ای هراسان از اينکه بی کرانگی ِ دريا و گشودگی ِ وحشی ِ خاک ترا از خود بگيرد، بر جزيره ايستاده ای و سفر رؤيای ِ دور دستی ست که اعتمادت را بر نمی انگيزد.
من اين سوی ِ آب هايم چنگ در چنگ ِ خاکی که تا کوه و دشت می رود و دره و باتلاق و گنداب همه از آن ِ اوست.
من اينجايم دستت را دراز کن و نسيم را از دهانم بگير. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|