|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» به خو گرفتنگاه ِ عمر
به خوگرفتنگاه ِ عمر اندوه را ببين که پاورچين پاورچين، پير و عصا زن از کوچهء ما می گذرد و بر رهگذارش خاره سنگ های ِ کهن مويه می کنند...
بر فرش ِ کوچه ستاره هامان را ببين که لابلای ِ گـِل و لای می درخشند و تيلهء کودکان ِ ولگردند...
بر کتاب ِ دست هايم ببين که راه ها، همه، از بهمنگاه و گردنه گذشته اند و به سوی ِ بيشه زاری می روند که در عطر ِ گل ِ زرد غروب کرده است.
تصويرهای ِ پريشانم را در آينه ای تماشا کن که بر ديوار ِ خرسندی آويخته ای و کودکان هراسيده را بذر ِ لبخندی هديه کن تا از اجتماع ِ مردان ِ توطئه با غرور و سربلندی بگذرند.
تصويرهای ِ پريشان ِ مرا در قابی از اعتماد بياويز تا ديوارهای ِ کوچه فرو ريزند و اندوه ِ پير لـَختی بياسايد.
بيا... بيا... عصايم را ببين که بر سر ِ رف گـُل می کند، کفش هايم را تماشا کن ـ که مثل لبخندی ـ به سوی لحظهء آسودگی گشوده اند، و ستاره هايم را ببين که در قـُلک فرزندانمان به صبحگاه می رسند. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|