|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» بر ابر می نويسم بر ابر می نويسم تا جوهر دواتم باران باشد و سيل را، اينگونه، در خطوط شعرم می سازم.
من ذات اين طبيعت پر التهاب و پا بر جا هستم تغيير می کنم که بمانم می مانم و تکامل تاريخ بر صفحهء شگفت دستانم رخ می کند. *** بر خاک می نويسم تا عنصر اساسی ِ شعرم روئيدن باشد. وآنگاه خورشيد ِ مهربان شکوفنده را با دست التماس طلب می کنم.
من ذات رستن هر دانهء نهفتهء در خاک ام می رويم از برای اينکه بمانم می مانم و سرود جنگل در چشم های عاشق من خواناست. *** بر نور می نويسم زيرا که شعر چراغی برای روشنی راه است. و بر التهاب هر زبانه مرا خواهی ديد وقتی که ذات آتش با توست. می سوزم آنچنان که بمانم می مانم و حقيقت عاشق بودن در سينه ام ضربان می گيرد. *** بر سينهء تو می نويسم تا در تنفس تو هستی ِ من جاری باشد من ذات ِ زندگانی ِ مواج ِ در هوا هستم و در شهيق ِ پر طپش ِ سينهء تو پديدار می شوم. می ميرم از تو تا که بمانم می مانم و شکفتگی عشق بر شاخه های دستانم گل می کند. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|