|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» کنار تو ايستاده ام کنار تو ايستاده ام و قضاوت نمی کنم. بر هرآن صندلی که به محکوميت بنشينی، کنارت می نشينم بر هر آن مسندی که حکومت کنی، به تو رأی می دهم و فقط کافی است تا چراغ ها را روشن کنيم تا همه بدانند که دست های ما گـُل های آب خوردهء يک ليوانند.
قانون را تو می آفرينی وقتی که ترس به هرج و مرج رأی می دهد. آيه ها را تو می آوری وقتی که درخت ِ کهن بيخ ِ اميد را از زمين بر کنده اند. و بر بساط توست که فال ها همه بر مراد انسان است. من فقط چراغ را روشن می کنم تا بازيگرانت کلمات ترا در روشنائی ِ بی ابهام بر تاريکی نشستگان فرو خوانند.
پرها باز می شوند چتری از قوس و قزح بر چمن سبز می گشايند و تماشا را به طمئنيهء فخری و غرور تواضعی سلام می گويند. من فقط چراغ ها را روشن می کنم تا چهره ات بر همه جا بتابد.
قاضيان بر کتاب هاشان می نگرند رسولان بر آسمان ها و فالگير ِ پير ورق ها را چون چتری بُر می زند. گوشهء گيسوی ِ تو پيداست و قانون ها و آيه ها و پيشگوئی ها همه گوشوارها و گردن آويزهای تو اند.
آی... دوستت دارم وقتی پرده ها را می بندند و بازی تمام می شود و من چراغ ها را روشن می کنم. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|