|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» فقرم را به تو می دهم فقرم را به تو می دهم تا تو توانگرترين يارم باشی: گلوبندی از بوسه سنجاقکی از شعر و گل آتش گرفته ای که در نگاهم شعله می کشد.
در نگاه تو خويش را می آزايم و زيبا می شوم و در رفتارن صلابتی رخ می کند که ترديد را نام ديگر صخره های دريائی می کند.
می ايستم بر تخت روان برج های شنی باد در گيسوانت ولوله می کند و در کنارم چونان درختی کهن بيخ ايستاده ای. به ماه می نگرم که در چشمانش پرسشی ناباور غوطه می خورد و رو به جمعيت بادهای هلهله گر فرياد می زنم: اينک ما که عمرمان را به خاستگاه شما آورده ايم تا در گِـل شور و زمزمهء ابر به هم درآميزيمش و از آن تنديسی از وفا و لبخند بيافرينيم.
کنارم ايستاده ای کنارت ايستاده ام جيب هامان را در باد می تکانيم اشياء بيهده در تاريکی و باد پر می کشند و گم می شوند و اين فقر نو ثروت و سرمايهء ما خواهد بود... 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|