خانه اسماعيل نوری علا

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

 

در قلمروی فرهنگ

مقالات

شعرها

زندگینامه

آلبوم

نوشتن به خط پرسیک

متن هائی به خط پرسیک

 

 

 

 

 

 

 

   جمعه گردی ها

   يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

آرشيو جمعه گردی ها

-----------------------------------------------------------------------------------

جمعه هشتم مهر 1384 - برابر با  30سپتامبر 2005  ـ دنور، کلرادو، آمريکا

-----------------------------------------------------------------------------------

چگونه میراث فرهنگی خود را

حفظ کنیم؟

 

          دو سال پیش، اقدام دولت محمد خاتمی برای ادغام دو سازمان «جلب سیاحان» و «حفظ میراث فرهنگی» اقدامی منطقی بنظر می آمد؛ مثل اینکه بخواهند یک «پالایشگاه نفت» را با یک «سازمان توزیع نفت» درهم ادغام کنند. حفظ میراث فرهنگی، آن هم در کشور کهنسالی همچون ایرانی با شش هفت هزار سال تاریخ (بگذریم از تمدن ماقبل تاریخش که خود حدیثی دیگر است) برای دولت ها کاری هزینه بار و پر خرج است که بخش عمده ای از بودجه را میبلعد و از وسعت انجام کارهای زیربنائی می کاهد. ایران تازه از کشورهای خوش شانس تری است که سوراخ هائی در زمِن کرده و نفت بی زبان را بیرون کشیده و به ثمن بخس می فروشد و از محل آن کارهای مختلفی را، به تفاریق، انجام می دهد. در نظر بگيريد وضع کشوری همچون یونان را که آثار فرهنگی باستانی از هر سوراخ و سنبه اش بیرون زده و منبع آسان درآمدی مثل نفت هم در اختیارش نیست.

          اینگونه است که برنامه ریزان توسعه متوجه شده اند که، اگر درست عمل کنند، می توانند خود «میراث فرهنگی» را تبديل به منبع درآمدی کنند که نه تنها خرج حفظ و مرمت این میراث را در می آورد بلکه می تواند مازادی داشته باشد که بکار دیگر امور توسعه نیز بخورد.معنایاین حرف آن است که بیائیم و به «حفظ میراث فرهنگی» از دیدگاه «توسعه صنعت توریسم، یا جهانگردی» بنگریم و با ایجاد رابطه ای بین این دو به ترکیبی کارا و مفید برسیم.

           اینگونه بود که ادغام دو سازمان «جلب سیاحان» و «حفظ میراث فرهنگی» در اواسط دور دوم دولت محمد خاتمی در بادی امر کاری منطقی به نظر می رسید. اما کسانی که با چهره های فعال قشر حاکمه ایران آشنا بودند، به محض دانستن اینکه چه کسی کاندیدای ریاست بر سازمان جدید التأسیس «میراث فرهنگی و گردشگری کشور» شده است دانستند که ماجرا آنگونه که باید باشد نیست. و اکنون تجربه ی دو سه سال گذشته صحت این تشکیک را بروشنی نشان داده است. در تاریخ  18 ارديبهشت 1383 سید محمد خاتمی، سید حسين مرعشی را به عنوان معاون رئيس جمهور و رئيس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری ایران منصوب کرد. حسين مرعشی که از نمايندگان مجلس پنجم و ششم شورای اسلامی بود پس از استعفا از نمايندگی مجلس برای رياست اين سازمان برگزيده شد. گزینش مرعشی بخوبی نشان می داد که، پس از وزارت نفت، یکی دیگر از سازمان های درآمدزا به دست خاندان رفسنجانی و خانه زادان ایشان افتاده است. مرعشی برکشیده رفسنجانی بود، از اعضای اصلی و پايه گذاران «حزب کارگزاران» محسوب می شد، پيش از نمايندگی مردم کرمان در مجلس شورای اسلامی، سمت های استاندار کرمان و رياست دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی را ـ در زمان رياست جمهوری او ـ به عهده داشته و از خويشاوندان سببی هاشمی رفسنجانی نیز بود. از همان ابتدا پرسش همگان این بود که براستی مرعشی چه سابقه ای در حفظ میراث فرهنگی و گسترش صنعت توریسم دارد که آقای خاتمی او را بر این مهم گماشته است؟ این پرسش در دو سال پیش چنان بالا گرفت که خود مرعشی، در گفتگوئی با روزنامه «وقايع اتفاقيه» دليل انتخابش را، به طنز، اين گونه ذکر کرد: «...شايد چون من زياد در صحن مجلس گردش می ‌كنم و صندلی ثابت ندارم، احتمالاً آقای خاتمي فكر كردند به اين دليل من بيشتر از ديگران برای پست گردشگری مناسب هستم. دليل دوم آن هم فكر می ‌كنم اين باشد كه چون ايشان شنيده بودند من تصميم دارم پس از پايان زمان نمايندگی در كرمان يک قهوه ‌خانه باز كنم، احتمال دادند، من برای اين جور كارها مناسب هستم.» می بینید که او، حتی به طنز، به سابقه خود در حفظ میراث فرهنگی اشاره نمی کند.

          اما براستی خاندان شریف رفسنجانی و اعوان و انصارشان، که همواره سیلی نقد را به حلوای نسیه ترجیح داده اند، از این پست جدید چه سودی می توانستند ببرند، آن هم در کشوری همچون ایران که صنعت توریسم اش همواره رو به افول بوده و برداشت نیروهای انقلابی اش از اصطلاح «جلب سياحان» همان تلقی بوده که از اصطلاح «جلب اشخاص به کمیته امر به معروف و نهی از منکر» داشته اند؟ در این مورد سخنان خود آقای مرعشی جالب است، آنجا که در مصاحبه ای مطبوعاتی می گوید: « ایران از امینت بالایی برخوردار است و کشوری ایده آل برای گردشگران است و حتی به قول یکی از دوستان فضای اجتماعی آن نسبت به کشور عربستان که با نام دین آزادی ها را بیش از حد محدود می کند، بسیار مطلوب است، اما عده ای چنان تبلیغ می کنند و حوادث معمول را بزرگ نمایی می کنند که گردشگران را با تردید و بیم مواجه می کنند و این مساله اصلا به نفع ما نیست، بلکه همه باید منافع ملی را در نظر بگیرند

            باری، در اینجا هم اصطلاح «منافع ملی» معنائی جز آن دارد که من و شما خيال می کنيم. و برای يافتن پاسخ به پرسشی که طرح شد، لازم است تا ما به جریان وسیع تری بنگریم که از بدو انقلاب در ایران وجود داشته و تا همین امروز هم بصورتی گسترده تر از همیشه فعال است. ما در سال های اخیر از وجود مافيای «قاچاق مواد مخدر» در ایران با خبر بوده و می دانسته ایم که ادامه ی کار این مافیا بدون دخالت و همکاری برخی از سازمان های دولتی ممکن نبوده است. اگر فقط در تهران روزانه پنج شش تن تریاک مصرف می شود تأمین این مقدار از تریاک کار قاچاقچیان سر کوچه من و شما نمی تواند باشد. اما، در همه ی این سال ها، کمتر مطلبی راجع بوجود مافیای «قاچاق عتیقه و آثار باستانی» بگوشمان خورده است. حال آنکه چنین مافیائی، باز از همان بدو پیروزی باند آخوندها، بوجود آمده و هر دم کاراتر و گسترده تر شده است. بنظر می رسید که تکیه زدن آقای مرعشی به صندلی ریاست سازمان میرات فرهنگی و گردشگری کشور نقطه اوج سازمان یافتگی این مافیا بوده است. بخصوص که آقای مرعشی، علاوه بر پیوند خانوادگی، یار غار آقای یاسر رفسنجانی محسوب می شد که خود از اجله ی سردمداران خرید و فروش اشیاء عتیقه است. بدینسان، پاسخ پرسش فوق از راه تازه تری بدست می آید. این خود آثار باستانی ما هستند که می توانند، بدون گذار از زحمت جلب سیاحان، منشاء و منبع درآمد سرشار باشند.

          در عین حال، در دوران 17 ماهه ریاست آقای مرعشی، سیاستی نوین بر سازمان میراث فرهنگی کشور حاکم شد. اگر در ذهن برنامه ریزان جوامع مدرن و منطقی صنعت توریسم در خدمت حفظ و مرمت میراث فرهنگی قرار می گیرد، در دیدگاه آقای مرعشی این رابطه معکوس شد. در همان اواسط کار مرعشی بود که نویسنده ای کارآشنا (1) اینگونه درباره ی کارکرد او قضاوت کرد: «با نشستن حسین مرعشی بر مسند ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری... درآمدزایی حوزه هایی که تاکنون تنها از نقطه نظر فرهنگی مورد توجه بودند، مدیران جدید را به خود مشغول کرد و استفاده اقتصادی و بهره برداری مادی از آن ها در دستور کار ایشان قرار گرفت... آن چه از نظر مديران جديد اين سازمان تازه تشكيل شده، اهميت بيشتري داشت، نان آور بودن بخش هاي مختلف اين حوزه از جمله بخش ميراث فرهنگي آن بود... بناها و آثار تاريخي – فرهنگي، از منظر اقتصادي حسين مرعشي..، اشيائي قيمتي و با ارزش تلقي مي شوند كه گاه مي توان آن ها را فروخت و با درآمد حاصل از آن ها، فعاليت اقتصادي ديگري در حوزه هاي ميراثي و گردشگري انجام داد. طرح پر ايراد "پرديسان" كه در زمان تصدي گري سيد محمد بهشتي در پست مديريت سازمان ميراث فرهنگي کشور راه اندازي شده بود، در ابعادي وسيع تر كار خود را آغاز كرد. اين طرح به مرمت و احياي بناهاي تاريخي – فرهنگي و تغيير كاربري آن ها اختصاص داشت. اكنون در نظر است تا بناها و عمارت هاي مختلف، به بخش خصوصي واگذار شوند تا مرمت و ساماندهي شوند و پس از آن مورد بهره برداري همان فرد يا افراد ديگر قرار گيرند.» باری، اینگونه نگرش به میراث فرهنگی آشکارا حکایت از ذهنیتی دارد که برای این میراث هیچ ارزش معنوی، ذهنی، و هویتی قایل نیست و تنها به آن فکر می کند که اگر آنها منقول هستند چگونه می شود آنها را آب کرد و اگر غیرمنقول اند چگونه می شود آنها را فروخت و به بخش خصوصی واگذار کرد و کارکردشان را تغییر داد.

          این خود البته فکر تازه ای نیست اما، همچون موارد دیگر در جهان متمدن ، در این مورد هم ضابطه و روش و قوانینی برقرار است. اما آنچه در کشور اسلامی وجود ندارد قوانینی است که بر سرنوشت آثار مربوط به میراث فرهنگی حکومت کند. بقول همان نویسنده کارآشنا، «مديريت تام و تمام دولت بر كليه جنبه هاي زندگي مردم از جمله ميراث فرهنگي- تاريخي، نه درست و نه عملي است. اما دنيايي كه چنين اصلي را پذيرفته است، براي اجراي آن نيز برنامه و روش مدوني را طراحي كرده است كه اصول مرمت و حفاظت از سوي بخش خصوصي و نظارت از سوي دولت را به وضوح بيان مي كند. (اما، در ایران) سال هاست كه مسئولان و كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور، تدوين اصول، قوانين و راهكارهاي حفاظت، مرمت، موزه داري و مشاركت بخش خصوصي در اين فعاليت ها را به امروز و فردا و اين و آن ارگان موكول و واگذار مي كنند.»

          در عین حال اهمال و بی اعتنائی مقامات حفظ میراث فرهنگی نسبت به این میراث در دوران رياست يك سال و اندی سيد حسين مرعشی به اوج خود می رسد و اگر تا آمدن مرعشی این بی اعتنائی در پرده ای از استتار پنهان بود، در دوران او نوعی توجیه هم پیدا کرد و جنبه ای تهاجمی بخود گرفت. این امر بخصوص در رویاروئی با اجرای طرح های عمرانی خاصی که ماندگاری آثار باستانی را بخطر می افکنند مطرح شد و مرعشی براين عقيده پای فشرد كه در انتخاب بین طرح عمرانی و اثر باستانی اولویت با طرح عمرانی است. استدلالش هم این بود که اگر اولویت به آثار باستانی داده شود اجرای طرح های عمرانی در کشوری همچون ایران باید تعطیل شود. او می گفت که در طول تاریخ، ايران محل زندگی مردم قديم و دوره‌هايی است كه آثار تمدن كهن در آنها وجود داشته است. چون تمدن ايران ٩ هزار سال جريان داشته و اين نشان می‌دهد كه تمدن‌های جديد روی تمدن‌های قديمی بنا شده‌اند. معنای حرف او این بود که در طول این 9 هزار سال کسی بفکر حفظ آثار گذشتگان نبوده و آثار جدید بر فراز آثار گذشته ساخته شده اند و در نتیجه امروز هم اين يک وسواس زائد است که کارها را تعطیل می کند.

          این ذهنیت همانی ست که در سراسر دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و حتی خاتمی بر این کابینه ها حکمفرما بوده است. رفسنجانی، که لقب «سردار سازندگی» را یدک می کشید، اینگونه تشخیص داده بود که محور توسعه اقتصادی ایران سد سازی است و در دوران ریاست خود روزی نبود که کلنگ سد جدیدی را بر زمین نزند. البته در بسیاری از موارد ساختن سد بهمان مراسم کلنگ زنی ختم می شد و کسی کار را از آن پیشتر دنبال نمی کرد، اما چندين سدی هم که به مرحله بهره وری رسیدند مناطق وسیعی از میراث فرهنگی ایران را در دریاچه های پشت خود غرق کردند. مثلاً، سد «كارون سه» محوطه «ايا پير» را به زير آب برده و  سد «گيلان غرب» زندگي مردمان هزاره هاي پيش را نابود ساخته است.

          و آنگاه به ماجرای ساختن «سد سيوند» می رسيم که بخش هائی از «تنگه ی بلاغی» و «دشت پاسارگاد» را به زیر آب برده، خاک زیر مقبره کورش کبیر را سست کرده و، به لحاظ ایجاد رطوبت در محیط زیست خشکی که شامل «مرو دشت» و «تخت جمشید» می شود، موجب رشد گیاهان مخرب در میان سنگ های تخت جمشید و دیگر آثار باستانی این دو دشت شده و، در بلند مدت، بقای آنها را به تهدید می کشد. کلنگ این سد را نیز علی اکبر رفسنجانی در سال 1371 بر زمین باستانی پاسارگاد فرو کوفت و اجازه داد تا عملیات ساختمانی این سد مخرب آغاز شود.

         روش اهمال همراه با سکوت سازمان میراث فرهنگی را، تا پیش از ظهور آقای مرعشی، بخوبی می توانیم در مورد این سد و در  واقعیتی ببینیم که مجری سد آن را به این صورت توضیح می دهد: «در مصوبات سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور هيچ اشاره اي به تهيه گزارشات در مورد موضوع غرق شدن محوطه هاي باستاني يا تخريب آنها نشده است. به همين علت نيز مشاور طرح ساخت سد سيوند نيز هيچ توجيهي در اين موضوع نداشت. البته كارشناسان ما با مسئولان ميراث فرهنگي طي اين چند سالي كه از ساخت سد سيوند مي گذرد ارتباط هايي داشته اند؛ مثلا سال 76 و 77 هنگامي كه قصد داشتيم زميني را براي ساخت بخشي از تاسيسات و فضاها در نظر بگيريم با همه ارگان ها از جمله سازمان ميراث فرهنگي در تماس بوديم. كارشناسان ميراث هم به ما گفتند كه در آن منطقه ممكن است محوطه هاي باستاني وجود داشته باشد پس در منطقه اخير با احتياط عمل كنيد. اما طي اين چند سال آنها هيچ اطلاعي به ما ندادند كه بر اثر ساخت سد تعداد بسيار زيادي محوطه باستاني به زير آب خواهد رفت.» (2)

          و بگذارید مطلب را با جمله ای از آقای مرعشی، و در دفاع از موضع بی تفاوت سازمان میراث فرهنگی نسبت به ساختن سد سیوند در دشت پاسارگاد به پایان برم. ایشان، ده روز پس از اینکه در تاریخ 27 مرداد سال جاری از سمت خود کنار گذاشته شد، در حالی که هنوز پست خود را به رئیس جدید تحویل نداده بود، و لابد برای محکم کاری، اعلام داشت: «سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري هيچ‌‏گونه مخالفتي با احداث سد سيوند در تنگ بلاغي نداشته و از آبگيري سد جلوگيري نخواهد كرد... نمی‌توان سدسازی را، كه لازمه تمدن امروز و فردای ايران است، فدای حفظ آثار تاريخی كرد.» (3)

          براستی آقای خاتمی چه کسی بهتر از ایشان را داشت که به ریاست سازمان «حفظ میرات فرهنگی کشور» مان منصوب کند؟

 

1. http://news.gooya.com/culture/archives/018447.php

2. http://www.chn.ir/News/?section=2&id=11970

3. رادیو فردا – 7 شهریور 1384

 

پويشگران

شکوه ميرزادگی

سايت های ديگر